تمایل به افزایش هوش اقتصادی و شرح ورود به کسب و کار
از زمانی که یادم می آید دوست داشتم موفق باشم و در کسب و کار خودم فعالیت کنم. دلم میخواست درآمد زیادی داشته باشم و روی پای خودم بایستم. از کارآفرینان موفق کشور خبرهای مختلفی میشنیدم و من هم میخواستم مثل آنها موفق باشم.
با درست کردن تخته پاک کن اعتماد به نفسم در زمینه خود اشتغالی بیشتر شده بود. این بار به خودم باور داشتم که حتی با سن کم هم می توانم کارآفرین باشم و این مرا امیدوار میکرد که با سخت کوشی به نتیجه دلخواهم خواهم رسید.
به دنبال کارهایی بودم که بتوانم در آنها رشد داشته باشم اما هنوز نمی دانستم چه کاری بهتر است. بنابراین با کمک گرفتن از شمه اقتصادی ام سعی کردم تا کارهای دیگر را هم تجربه کنم.
یادم می آید که برای کشت سیب زمینی، زمین کشاورزی عمویم در فلاورجان اصفهان را گرفتم تا بتوانم در آن سیب زمینی بکارم. کار کشاورزی برای من جدید بود و از طرفی حساسیت های زیادی داشت اما من فکر می کردم که فقط باید شروع به کار کنم تا در حین کار با فوت و فن کشاورزی آشنا شوم.
ساعت ها کار سخت کردم. درخت های زمین را با سیم بکسل و تراکتور درآوردم، زمین را خیش زدم و آنرا هموار کردم تا بتوانم کشاورزی کنم و امیدوار بودم که تلاش زیادم نتیجه بخش باشد. با این وجود نتوانستم این کار را به سر انجام برسانم، علت آن هم این بود که از کشاورزی سر رشته ای نداشتم. همین باعث شد تا نتوانم محصول خوبی داشته باشم و سیب زمینی هایی کوچک، به اندازه یک گردو برداشت کردم!
با این وضعیت مجبور بودم محصولم را با قیمت بسیار کمی بفروشم. در این سرمایه گذاری، 10 هزار تومان خرج کرده بودم و امیدوار بودم 25 هزار تومان سود کنم. اما با این اتفاق توانستم سیب زمینی ها را فقط با قیمت 4 هزار تومان بفروشم که این یک شکست کامل بود.
درسی که از این ضرر گرفتم این بود که بدون تجربه و کسب اطلاع از کسانی که در کاری خبره هستند، کار بزرگی را انجام ندهم. باید ابتدا در مورد آن تحقیق کافی داشته باشم، آموزش ببینم و بعد به دل کار بزنم. همیشه سریع عمل کردن و نتیجه گرا بودن موفقیت آمیز نیست؛ بلکه باید در ورای آن تفکر و مهارت هم وجود داشته باشد.
با این وجود ناامید نشدم.، با یادگرفتن همین درس، سعی کردم ادامه دهم. به دنبال کسب و کارهای جدید و پرسود بودم و پیشنهادها و نظراتی که از جانب اقوام می گرفتم در این راه به من کمک می کرد. مثلا در شب های عید که نیاز مردم، خرید گل بود، گل می خریدم و در نزدیکی مغازه داییام، می فروختم. با توجه به علاقه و نیاز مشتری انواع گل ها می آوردم و توانسته بودم رضایت مشتریان را جلب کنم.
ارتباط با مردم و معاشرت کردن، یکی از جذابیت های کسب و کار برای من بود. بعد از فروختن تخته پاک کن هایم به مدرسه ها، حالا مهارت بهتری در فروش و بازاریابی بدست آورده بودم و بدون ترس و دستپاچگی میتوانستم محصولم را بفروشم. در کار فروش و ارتباط برقرار کردن با مشتری تحت هر شرایطی سعی میکردم خوش اخلاق باشم. شاید آن زمانها خیلی متوجه نبودم اما مجموع همه این کارها، اخلاق کسب و کار و ارتباط با مشتری را در من به وجود آورد.
صبر بزرگترین دارایی یک مدیر است این درسی بود که بعدها از کار با نیروی انسانی و مشتریان گرفتم. مدیر باید در هر موقعیتی صبور و خوش اخلاق باشد. به قول یکی از بزرگان، مردم به آیین و روش مدیران خود هستند. اگر شما در شرایط سخت، کنترل رفتار خود را از دست دهید، کارمندان و کارگران شما هم نمیتوانند در شرایط بحرانی تصمیم بگیرند.
همیشه نگرانند شما چه فکری در مورد آنها می کنید. همیشه از این می ترسند که نکند ازکار آنها ناراضی هستید، در نتیجه اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و نمیتوانند نظراتشان را بیان کنند.
از طرف دیگر مشتریان هم علاقه ای به خرید کردن از شما نخواهند داشت. این نکته را از من به خاطر داشته باشید؛ مشتری مجبور به خرید کردن از شما نیست، اگر نتوانید برخورد خوبی داشته باشید، مشتری به سراغ رقیب شما خواهد رفت. مخصوصاً در شرایط امروزی که برای هر محصول صدها رقیب برای شما وجود دارد باید سعی کنید تا مشتری را نگه دارید و ارتباط دوستانه با او برقرار کنید.
ایجاد رابطه دوستانه به معنی گول زدن مشتری نیست بلکه شما برای بهتر شدن حس و حال خود و اطرافیانتان، و احترام گذاشتن به آنها، آداب معاشرت را رعایت می کنید.
فعالیت داخلی |
---|
شروع مسیر رشد و پیشرفت در سال 1374 ( مشاهده بیشتر کلیک کنید ) |
فعالیت داخلی |
---|
تولیدتابلو گرین برد یا همان ( تخته سیاه) قدیمی خودمان در سال 1376 ( جهت مشاهده کلیک کنید ) |
گسترش دامنه فروش در شهر های دیگر ایران در سال 1376 ( جهت مشاهده کلیک کنید ) |