داستان رفع مشکل بازاریابی با خرید موتور سیکلت

به دلیل سختی حمل و نقل با دوچرخه و پیدا کردن مدارس، تلاش من بر این بود که موتور بخرم. نمیتوانستم از ماشین پدرم کمک بگیرم­­، بنابراین با هر سختی که بود مجبور بودم خودم آن را تهیه کنم.

میخواستم یک موتور براوو که قیمتش در آن زمان صد و چهل هزار تومان بود، بخرم. اما این مبلغ را نقدا نداشتم پس کمی فکر کردم و برای این که این پول را جور کنم ایده جالبی به فکرم رسید.

از شرکت تعاونی ذوب آهن اصفهان یک سرویس چینی و دوچرخه قسطی خریدم. دوچرخه را به دوستم به قیمت هفتاد هزار تومان به صورت نقد و سرویس چینی را هم هفتاد هزار تومان در بازار سبزه میدان اصفهان فروختم. با این اوصاف صد و چهل هزار تومان بدست آوردم که دیگر می­توانستم با آن یک موتور بخرم.

با موتور خیلی بهتر می­توانستم درآمد داشته باشم و از این درآمد، پول قسط دوچرخه و سرویس چینی را می­دادم. با این که این موتور هم مشکلات زیادی هم داشت اما تلاشم خودم را می­کردم.

شمع موتور، مرتب خراب می­شد و روشن کردن آن را دشوار می­کرد. برای روشن کردنش هم باید در سربالایی ­ها آن را هل می­دادم. با همه این مشکلات، این موتور به من کمک بسیاری به من می­کرد و کار بازاریابی ­ام را راه می انداخت و از دوچرخه خیلی بهتر بود. با خرید این موتور، فعالیت بازاریابی ­ام بیشتر شد و روزانه به مدارس بیشتری سر می­زدم.

برادرم مجید که دو سال از من کوچک­تر بود، در این سال وارد دانشگاه شد و در کار تولید تخته پاک کن با من همراه می­کرد. گاهی او کار بازاریابی را انجام می­داد و گاهی هم من این کار را می­کردم، به این ترتیب درآمد بیشتری بدست آوردیم و توانستیم موتور دوم را بخریم تا همزمان با هم، مشغول به فروش محصولات باشیم.همراهی با برادرم مرا دل گرم میکرد. هر زمانی که او به خاطر تحصیل نمی توانست کارها را پیش ببرد من این کار را می­کردم. همینطور او هم برای فروش و بازاریابی تمام تلاشش را می­کرد.