گسترش دامنه فروش در شهر های دیگر ایران
پس از این که محصولاتمان را در اکثر شهرستان های استان توزیع کردیم. سعی کردیم فروشمان را گسترده تر کنیم و در شهرهای دیگر، بازار جدید پیدا کنیم. پس با برادرم مجید، با دو موتورمان راهی تهران شدیم. یکی از دوستان خوبم آقای رضا عنایتی که در حال حاضر در آمریکا هستند، در آن زمان، دانشجوی دانشگاه امیرکبیر بودند و در خوابگاه سکونت داشتند.
در اتاق آقای عنایتی در خوابگاه ساکن شدیم به خاطر محدودیت های دانشگاه، امکان داشت مانع حمل بسته های تخته پاک کن شوند بنابراین شب ها تخته پاک کن ها را وارد اتاق می کردیم. آنها را بسته بندی کرده و روزها برای فروش و بازاریابی راهی خیابان های تهران می شدیم.
این جا تازه آغاز مشکلات ما بود. من و مجید، سوار بر موتور با ساکی که در آن تخته پاک کن گذاشته بودیم در خیابان ها می گشتیم و به دنبال مدرسه برای فروش محصولاتمان بودیم. ظاهر موتور و وجود ساک، باعث شده بود تا پلیس به ما مشکوک شود. پلیس متوقفمان کرد و موتورهایمان را گرفت. با از دست دادن موتورها دیگر وسیل های برای رفت و آمد و فروش تخته پاک کن ها نداشتیم و با این شرایط نمی توانستیم در تهران ادامه دهیم. با سختی فراوان موتورها را پس گرفتیم و سپس به اصفهان بازگشتیم.
پس از این اتفاق به فکر افتادیم که در شهرهای نزدیک به اصفهان کارمان را دنبال کنیم و فروش محصولات به تهران را زمانی دیگر و به شکلی دیگر انجام دهیم. پس به فکر بازاریابی تخته پاک کن در یزد افتادیم. دوستم بهشاد ضیایی در شهر یزد دانشجو بود و به جای خوابگاه، خانه شخصی داشت. این کار ما را بسیار راحتتر میکرد. میتوانستیم بدون محدودیت حراست دانشگاه، تخته پاک کن ها را بسته بندی کنیم و به فروش برسانیم.
شهر یزد آن زمان به اندازه یزد کنونی، بزرگ نبود و کوچکتر از شهر اصفهان بود. همین موضوع کار ما را برای فروش راحتتر میکرد. با کمک دوستمان آقای ضیایی، مدارس شهر یزد را شناسایی کردیم و محصولمان را به آنها فروختیم.
به جز شهر یزد، شیراز هم برای فروش تخته پاک کن، شهر مناسبی بود. یکی به دلیل کوچکتر بودن شهر شیراز و دیگری این که به اندازه شهر تهران برای فروش محصولاتمان رقیب نداشتیم.
این شد که تخته پاک کن ها را بار زدیم و با اتوبوس به شیراز فرستادیم خودمان هم با موتور به شیراز رفتیم. تابستان 76 بود و دانش آموزان حضور نداشتند. اما صبح ها که کادر اداری برای ثبت نام دانش آموزان در مدرسه بودند؛ به سراغشان می رفتیم و محصول مان را معرفی می کردیم.
اولیای مدارس شیراز خصوصیت جالبی داشتند. آنها حاضر بودند نسبت به اصفهانی ها مبلغ بیشتری خرج کنند و بهتر برای خرید قانع می شدند. ما هم تلاش میکردیم تصویر برند خوبی در ذهن مشتریان جدیدمان ایجاد کنیم. برای اقامت در شیراز، آشنایی نداشتیم که بتوانیم شب ها را در منزلشان بمانیم. پس تصمیم گرفتیم در یکی از مدارسی که به آن تخته پاک کن فروختیم بمانیم.
در آن زمان مدارس در تابستان برای اقامت مسافران باز میشد و این بهترین فرصت برای ما بود که با هزینه کم جای خوابی برای خودمان داشته باشیم. پس به سرایدار مدرسه مبلغی برای اقامت مان پرداخت کردیم و شب ها را در مدرسه میخوابیدیم و استراحت میکردیم. راحت میتوانستیم موتور را داخل مدرسه ببریم و از امکانات مدرسه مانند حمام و سرویس بهداشتی و آبدارخانه استفاده کنیم.
با پایان یافتن تابستان، و شروع شدن کلاس ها ما هم باید باز میگشتیم. از فروش تخته پاک کن در شیراز سود بسیار خوبی بدست آوردیم که از هزینه هایمان بسیار بیشتر بود. پس از پایان سفر، مبلغ 530 هزار تومان، به بانک ملی شیراز ریختم و در اصفهان آنرا برداشت کردم.
این موفقیت بسیار بزرگی بود. من که تا یک سال پیش توانایی خرید یک موتور را نداشتم، این بار مبلغی که معادل سرمایه زندگی بسیاری از مردم در آن دوران بود، را در عرض یک تابستان بدست آورده بودم. با این موفقیت حس کردم نتیجه زحماتم در این مدت و مشکلاتی که در تهران با آن مواجه شدم را گرفتم و راه و رسم کاسبی را تا حدی آموخته ام.
با رسیدن به این نتیجه مطلوب، توانایی ارتباط و بازاریابی با سایر شهرها دیگر سخت به نظر نمیرسید. انگار با این سفر ذهنمان بزرگتر شده بود و این بار میخواستیم بازار کل کشور را هم داشته باشیم. شاید بتوانم بگویم که جرقه های صادرات از این جا شکل گرفت. به طور دقیق به صادرات فکر نمیکردم اما این سفر به من جرات کارهای بزرگ را داد که بعدا آن را در صادرات دنبال کردم.
روی هر سال کلیک کنید
فعالیت داخلی |
---|
شروع مسیر رشد و پیشرفت در سال 1374 ( مشاهده بیشتر کلیک کنید ) |
فعالیت داخلی |
---|
تولیدتابلو گرین برد یا همان ( تخته سیاه) قدیمی خودمان در سال 1376 ( جهت مشاهده کلیک کنید ) |
گسترش دامنه فروش در شهر های دیگر ایران در سال 1376 ( جهت مشاهده کلیک کنید ) |